ترجمه کلمه فرانسه دکستروژیر بمعنی مایل براست. متمایل براست. گردنده بطرف راست است، (اصطلاح فیزیک) مادّه ای است که سطح پلاریزاسیون را براست منحرف کند. (مانند گلوکز). کلمه راست گردان را در کتب علمی و فارسی بجای دکستروژیر بمفهوم علمی برگزیده اند. رجوع به گیاهشناسی گل گلاب ص 10 شود
ترجمه کلمه فرانسه دکستروژیر بمعنی مایل براست. متمایل براست. گردنده بطرف راست است، (اصطلاح فیزیک) مادّه ای است که سطح پلاریزاسیون را براست منحرف کند. (مانند گلوکز). کلمه راست گردان را در کتب علمی و فارسی بجای دکستروژیر بمفهوم علمی برگزیده اند. رجوع به گیاهشناسی گل گلاب ص 10 شود
راست فعل. که کردار براست دارد. نیک افعال و خوش معامله. (آنندراج). نیکوکار و خوش معامله. (ناظم الاطباء). درستکار. راستکار. صحیح العمل. آنکه در کارها رعایت راستی و امانت کند: و گفت خواهد آمد بشما رسول راستگو و راست کردار. (قصص الانبیاء ص 21). و رجوع به راست کرداری شود
راست فعل. که کردار براست دارد. نیک افعال و خوش معامله. (آنندراج). نیکوکار و خوش معامله. (ناظم الاطباء). درستکار. راستکار. صحیح العمل. آنکه در کارها رعایت راستی و امانت کند: و گفت خواهد آمد بشما رسول راستگو و راست کردار. (قصص الانبیاء ص 21). و رجوع به راست کرداری شود
دهی است از دهستان بزچلو بخش وفس شهرستان اراک که در 16هزارگزی جنوب خاوری کمیجان واقع است. محلی است کوهستانی، سردسیر، و سکنۀ آن 161 تن است. آب آن از قنات تأمین میشود و محصول آن غلات دیمی، انگور، لبنیات، و شغل اهالی زراعت و گله داری و قالیبافی است. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
دهی است از دهستان بزچلو بخش وفس شهرستان اراک که در 16هزارگزی جنوب خاوری کمیجان واقع است. محلی است کوهستانی، سردسیر، و سکنۀ آن 161 تن است. آب آن از قنات تأمین میشود و محصول آن غلات دیمی، انگور، لبنیات، و شغل اهالی زراعت و گله داری و قالیبافی است. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
شخصی را گویند که بر در خانه ها رود و گدائی کند. (برهان) ، جام باز. آنکه بشقاب و کاسه و مانند آن را ببازی بر سر چوبی گرداند. (ناظم الاطباء) : هر که چون لاله کاسه گردان شد زین جفا رخ بخون بشوید باز. حافظ
شخصی را گویند که بر در خانه ها رود و گدائی کند. (برهان) ، جام باز. آنکه بشقاب و کاسه و مانند آن را ببازی بر سر چوبی گرداند. (ناظم الاطباء) : هر که چون لاله کاسه گردان شد زین جفا رخ بخون بشوید باز. حافظ
مستقیم گشتن. استقامت یافتن. به استقامت رسیدن. از کجی و انحناء بیرون آمدن. اطراد، راست و مستقیم گردیدن. سد، راست و استوار گردیدن. (منتهی الارب) ، مطابق شدن. یکی شدن. هم آهنگی یافتن. اعتدال، راست گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به راست گشتن شود
مستقیم گشتن. استقامت یافتن. به استقامت رسیدن. از کجی و انحناء بیرون آمدن. اطراد، راست و مستقیم گردیدن. سد، راست و استوار گردیدن. (منتهی الارب) ، مطابق شدن. یکی شدن. هم آهنگی یافتن. اعتدال، راست گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به راست گشتن شود
مستقیم کردن (چیزی را) تقویم، درست انجام دادن:) صدق در لغت راست گفتن و راست کردن و عده باشد (اوصاف الاشراف 12)، ترمیم کردن:) بوبکر بفرمود تا راست کردند (باره شهر را (تاریخ سیستان 355)، هموار کردن (خاک زمین)، ژماره کردن کسی برای مباشرت او بلند کردن: مدتی بود تا که گای نداشت پسری راست کرد و جای نداشت (حدیقه 668)، حاضر کردن مهیا ساختن، مقابله کردن (کتاب و مانند آن)
مستقیم کردن (چیزی را) تقویم، درست انجام دادن:) صدق در لغت راست گفتن و راست کردن و عده باشد (اوصاف الاشراف 12)، ترمیم کردن:) بوبکر بفرمود تا راست کردند (باره شهر را (تاریخ سیستان 355)، هموار کردن (خاک زمین)، ژماره کردن کسی برای مباشرت او بلند کردن: مدتی بود تا که گای نداشت پسری راست کرد و جای نداشت (حدیقه 668)، حاضر کردن مهیا ساختن، مقابله کردن (کتاب و مانند آن)